• 1401/02/26
  • - تعداد بازدید: 165
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه

همراه با شهدای مدافع حرم/ شهید علی جوکار

به گزارش روابط عمومی معاونت درمان

در طی بیش از یک سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت. همچنین در ادامه با شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند آشنا شدیم و 9 شهید مدافع سلامت دانشگاه را در این بخش معرفی کردیم. در ادامه با شهدای مدافع حرم آشنا می شویم که مطلب امروز بخش همراه با شهدا به شهید «علی جوکار»، از شهدای مدافع حرم استان فارس اختصاص دارد.


شهید علی جوکار

تاریخ و محل تولد: 1/1/1364 روستای اسلام آباد کازرون

تاریخ و محل شهادت: 16/11/1394 سوریه؛ نبل و الزهرا (س)

شهید علی جوکار در تاریخ اول فروردین سال 1364 در یک خانواده مذهبی در روستای اسلام آباد از توابع شهرستان کازرون به دنیا آمد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش گذراند و بعد از آن برای ادامه تحصیل به دبیرستان عشایری نورآباد رفت. با اخذ دیپلم و شرکت در کنکور سراسری در دانشکده کشاورزی اهواز پذیرفته شد و بعد از اتمام دوران دانشگاه به خدمت سربازی در نیروی انتظامی فارس رفت. شهید جوکار در سال 1388 ازدواج کرد. سپاه پاسداران کازرون جایی بود که شهید جوکار آنجا را برای خدمت انتخاب و مشغول به خدمت شد.

نخستین اعزام او به سوریه در 16 مهرماه 1394 بود. بعد از ماموریت 40 روزه به ایران برگشت؛ اما مجددا در آذرماه همان سال همراه با تیپ تکاور امام سجاد (ع) کازرون راهی سوریه شد.

سرانجام در 16 بهمن 1394 در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا (س) بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید و به آرزوی دیرینه اش نائل آمد. پیکر مطهر شهید همراه با شهدای همرزمش شهید «محمد مسرور» و شهید «پژمان توفیقی» بر روی دستان مردم قدرشناس کازرون تشییع و به خاک سپرده شد.

خاطرات شهید از زبان همسرش:

- علی علاقه خاصی به فرزندانمان داشت. روزی که علی عازم سوریه شد، پسرم شایان خیلی گریه می کرد. چند روز بعد با شادی به گلزار شهدای کازرون رفتیم. از مقابل قبور شهدا که می گذشتیم، یکدفعه دخترم گفت: مامان! عکس بابا را نگاه کن. هر چه که نگاه کردم، چیزی ندیدم. گفتم: دخترم اشتباه دیدی. وقتی برگشتیم خانه، همان روز علی زنگ زد. پس از احوالپرسی، جریان امروز را برایش تعریف کردم. علی خندید و گفت: دخنرم درست گفته. جای بابایش در گلزار شهداست. دقیقاً بعد از 10 روز خبر شهادتش را آوردند.

- در اقوام چند خانواده یتیم بودند که علی همیشه به آنها سر می زد. برای برطرف شدن مشکلات نیت می کرد و در قلکی که برای این خانواده ها گذاشته بود، مقداری پول می ریخت و هر ماه قلک را باز می کرد و مبلغ را به آنان هدیه می داد. هر سال عید بعد از تحویل سال اولین عید دیدنی ما با این خانواده ها بود. یک روز از من خواست که اگر روزی شهید شد، این کارش را ادامه بدهم.

- اولین باری که به مرخصی آمده بود، گریه می کرد و می گفت: بچه ها در محاصره تنها هستند، حضرت زینب (س) تنهاست و ما باید برویم، دوباره تصمیم گرفت که عازم ماموریت شود. قبل از ماموریت لباس های نظامی اش را جمع کرد و گفت: اینها اضافی است و لازمش ندارم، می خواهم ببرم و به پایگاه مسجد آنها را تحویل بدهم. زمانی که به آنجا می رود با همه بچه های پایگاه خداحافظی می کند و از همه حلالیت می طلبد و می گوید: من شهید می شوم، لباس امانت و یادگار پیش شما باشد.

- علی آرزویش شهادت بود و می گفت: دوست دارم در سن 30 سالگی شهادت نصیبم شود. تا اینکه یک روز برایم از رفتن به سوریه حرف زد. آن زمان در تلویزیون که حرم حضزت زینب (س) و حضرت رقیه (س) را نشان می داد و تصاویر دلخراش از ویرانه های سوریه را می دید، علی به شدت ناراحت می شد و اشک می ریخت. عزمش را برای رفتن به سوریه جزم کرده بود و می گفت: اگر ما الان نرویم و جلوی اینها را نگیریم، خدای ناکرده فردا روزی داعش وارد کشور ما هم می شود.

وصیت نامه شهید:

بسم رب الشهدا و الصدیقین

با سلام خدمت همه دوستان و فامیل های عزیزم

از آنجایی که از نوجوانی تا به حال آرزوی شهادت داشته ام، بدانید که اینک هم با میل و رضایت خود و داوطلبانه به سوی نبرد حق علیه باطل آمده و هیچ کس مرا اجبار به آمدن نکرده و خود با «لبیک و یا زینب گویان» آمده ام و من تا به حال از خداوند هر چه خواسته ام، به من داده است.

تنها چیزی که از او می خواهم شهادت است و آرزو دارم در روز عاشورا، شبیه امام حسین (علیه السلام) اگر لیاقت آن را داشته باشم، به شهادت برسم. من گوش به فرمان رهبرم بوده و با فرمان او اینجا آمده ام.

عزیزان: حتی اگر تحریم ها شما را از پا درآورد، شما پشتیبان ولایت باشید و از ولایت روی برنگردانید.

پدر عزیزم: شما داغ های زیادی دیده اید. امیدوارم که باز هم خداوند به شما صبر بدهد. برادرها و خواهرهای عزیزم، دوستتان دارم. مرا حلال بفرمائید.

همسر عزیزم: از شما میخواهم که مرا حلال کنید و فرزندانم شادی و شایان عزیزم را آن طور که می خواستم، مؤمن و ولایتمدار پرورش دهید.

و در آخر، فرزندان دلبندم برایتان ناراحت هستم که باید بدون پدر، بزرگ شوید و اما بدانید که خدا با شماست. شما را به خداوند بزرگ می سپارم.

1/8/1394

علی جوکار

تاسوعای حسینی، دمشق: حرم حضرت زینب (س)
  • گروه خبری : اخبار و اطلاعیه ها
  • کد خبری : 60467
کلیدواژه

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید